یخی که عاشق خورشید شد هشدار پدر و مادر

رده: داستان


زمستان تمام شده و بهار آمده بود. گل‌ها و گیاهان، یکی یکی سرشان را از خاک بیرون می‌آوردند.
تکه‌ی یخ کنار سنگ بزرگ نشسته ‌بود. تمام زمستان سرش را به سینه‌ی سنگ گذاشته بود؛ جای خوبی برای خوابیدن بود. باد سردی که از کوه می‌وزید، تن یخ را سفت و محکم کرده بود. تن‌اش شفاف و بلوری شده بود.
چند روزی بود تکه‌ی یخ احساس می‌کرد چیزی تن‌اش را قلقلک می‌دهد.
یک روز آرام چشم‌هایش را باز کرد و از لابه‌لای شاخه‌های درختی که کنارش بود، نوری دید. کنجکاو شد و به درخت گفت: «کمی شاخه‌هایت را کنار می‌زنی؟»
درخت با بی‌حوصلگی شاخه‌هایش را کنار زد. تکه یخ چشمش به آفتاب افتاد.
– وای چقدر قشنگ است. چرا تا حالا او را ندیده بودم؟!
درخت گفت: « این خورشید است. من سال‌هاست او را می‌بینم.»
تکه یخ با خوش‌حالی به خورشید نگاه کرد. بعد با صدای بلند گفت: «سلام خورشید! خوش به‌حالت چقدر زیبایی! خیلی خوشحالم که تو را دیدم. دوست دارم همیشه به تو نگاه ‌کنم. من تا الان با کسی دوست نشده‌ام، تو دوست من می‌شوی؟»
خورشید صدای تکه یخ را شنید و با مهربانی گفت: «سلام، اما…»
یخ با نگرانی گفت: « اما چی؟»
خورشید گفت: « تو نباید به من نگاه کنی.» و بعد خودش را پشت لکه‌ی ابری پنهان کرد.
یخ ناراحت شد، بغض کرد و گفت: «من تو را دوست دارم، من فقط به تو نگاه می‌کنم.»
خورشید گریه‌اش را دید، دوباره گفت: «باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم، اگر من باشم تو نیستی! می‌میری، می‌‌فهمی؟»
یخ گفت: «باز هم حرف بزن، باز هم بگو، صدای تو خیلی قشنگ است! وای مثل این‌که چیزی توی دلم آب می‌شود.»
خورشید با ناراحتی گفت: « ولی تو باید زندگی کنی، تو نباید به من نگاه کنی تو نباید…»
یخ زیر لب گفت: «چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی؟ چه فایده که کسی را دوست داشته‌باشی؛ ولی نگاهش نکنی!»
روزها یخ به آفتاب نگاه می‌کرد. خورشید و درخت می‌دیدند که هر روز کوچک و کوچک‌تر می‌شود.
یخ لذت می‌برد؛ ولی خورشید نگران بود.
یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه‌ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ، جوی کوچکی جاری شده بود.
جوی کوچک مدتی رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان‌جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید. هر جایی که آفتاب می‌رفت، گل هم با او می‌چرخید و به او نگاه می‌کرد.
گل آفتاب‌گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است.

نگارنده: رضا موزونی

36 دیدگاه

  1. نوشته سارا در 28 ژوئن, 2014 ساعت 10:52 ب.ظ | پاسخ

    خیلی زیبا بود

  2. نوشته گلنار در 21 جولای, 2014 ساعت 3:06 ب.ظ | پاسخ

    خیلی خوشگل بود
    مرسی

  3. نوشته طیبه در 31 جولای, 2014 ساعت 12:11 ق.ظ | پاسخ

    از خوندن داستانتون لذت بردم

  4. نوشته دوست در 22 سپتامبر, 2014 ساعت 7:48 ب.ظ | پاسخ

    گل آفتاب‌گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است.

  5. نوشته بانو در 28 دسامبر, 2014 ساعت 10:50 ب.ظ | پاسخ

    این قصه بسیار زییییبا بود .واقعا…

  6. نوشته بهارنارنج در 23 مارس, 2015 ساعت 11:44 ب.ظ | پاسخ

    بسیاااااار لذت بردم . خیلی زیبا بود .

  7. نوشته بهارنارنج در 24 مارس, 2015 ساعت 12:18 ق.ظ | پاسخ

    نمیدونم چرا خوندنش برای بچه ها مجاز نیست؟ با این محتوای عمیق و زیبای انسانی که در مورد دوست داشتنه بچه ها از راه به در نمیشن.بدآموزی مال خاله سوسکه بود که دنبال شوهر راه افتاده!

    • نوشته سارا موسوی در 25 آوریل, 2019 ساعت 9:59 ب.ظ | پاسخ

      عااااالی

  8. نوشته پیچک پر پیچ در 17 می, 2015 ساعت 3:03 ب.ظ | پاسخ

    سلام
    داستانتون فوق العاده بود. لطیف و روح نواز بود .

  9. نوشته هما در 6 اکتبر, 2015 ساعت 2:10 ب.ظ | پاسخ

    وااااااای چقدرقشنگ بودخیلییییی احساساتی بود

  10. نوشته لیلا در 28 نوامبر, 2015 ساعت 1:32 ب.ظ | پاسخ

    درود وسپاس بی کران برشما نویسنده ی بزرگوار، خیلی زیبا عشق را تعریف کردید. با اجازه ی شما برای تمام عزیزانم فرستادم. موفقیت روز افزون برای شما آرزومیکنم

  11. نوشته آیدا در 14 می, 2016 ساعت 8:39 ق.ظ | پاسخ

    فوق العادس

  12. نوشته هادی در 16 جولای, 2016 ساعت 2:50 ب.ظ | پاسخ

    سلام. من هربار که میخونمش اشکام میان پایین، عالی بود

  13. نوشته Zeinab در 29 آگوست, 2016 ساعت 10:50 ق.ظ | پاسخ

    سلام خسته نباشید
    بسیار زیبا بود
    با تشکر از نویسندگان عزیز و پر احساس
    و با تشکر از آقای رضا موزونی

  14. نوشته فتانه غلامي در 18 سپتامبر, 2016 ساعت 12:34 ب.ظ | پاسخ

    چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی چه فایده که کسی را دوست داشته باشی و نگاهش نکنی.نقطه اوج داستان.بسیار زیبا، من برای یک چنین فکر خلاقی به شما افتخار میکنم

  15. نوشته ماهنده (ماهان) در 10 نوامبر, 2016 ساعت 5:46 ب.ظ | پاسخ

    خیلی لطیف بود.برا کودکان اگه بخواهیم سوق بدیم باید عشق و دوست داشتن را ربط بدیم به عشق و دوست داشتن والدین .خواهر و برادر .فک و فامیل و دوست و آشنا و غیر.
    عشق یخ به خورشید مثل
    عشق کودکانی رو می مونه که قدیما(فکر نکنم شما یادتون بیاد)عشق به دبیر و عشق به شاگرد میشد. که بچه ی عاشق شب و روز نداشت.ولی طرفش بی تفاوت روزگار سپری می کرد.
    منم موافق نیستم کتاب مخصوص کودکان باشه بلحاظ کوتاه بودن.

  16. نوشته نصرت الله حیدری در 19 دسامبر, 2016 ساعت 7:32 ب.ظ | پاسخ

    بسیار زیبا و قشنگ

  17. نوشته Nasrat ulla haidari در 19 دسامبر, 2016 ساعت 7:33 ب.ظ | پاسخ

    Very nice

  18. نوشته رویا در 29 ژوئن, 2017 ساعت 9:54 ب.ظ | پاسخ

    عالی بود خیلی خوب و لزیز بود وقتی خوندمش گریم گرفت

  19. نوشته بیتا در 26 ژانویه, 2018 ساعت 7:43 ب.ظ | پاسخ

    بسیار عالی بود مرسی از تویسنده اش

  20. نوشته amir در 29 ژانویه, 2018 ساعت 7:22 ب.ظ | پاسخ

    خیلی زیبا و عاشقانه بود. هر وقت میخونمش اشک از چشمام جاری میشه تشکر میکنم از نویسندش … زیبا تر از این ندیده بودم …

  21. نوشته محمد در 19 جولای, 2018 ساعت 3:59 ب.ظ | پاسخ

    امروزه کتاب داستانهایی که برای بچه هم میگیرم داستانهای خیلی آبکی و بی معنی دارند انگار که داستانهای دوران ما خیلی بهتر بودن
    اما این داستان زیبا منو یاد داستانهای دوران بچگیم انداخت ؛فوق العاده بود

  22. نوشته عمران ساسانی در 29 جولای, 2018 ساعت 1:58 ق.ظ | پاسخ

    رضا موزونی جزو بهتریییین نویسندگان حوزه کودک و نوجوانه همچنین شاعر بسیار توانایی هستند

  23. نوشته سمیه در 30 ژانویه, 2019 ساعت 11:54 ب.ظ | پاسخ

    بسیار ظریف و عالی

  24. نوشته Omid در 23 می, 2019 ساعت 8:39 ق.ظ | پاسخ

    بسیارعالی و امرزنده بود مرسییییی

    • نوشته رضا موزونی در 25 اکتبر, 2023 ساعت 10:28 ب.ظ | پاسخ

      از اینکه کتاب ما را خواندیدسپاس
      موزونی

  25. نوشته الهه در 12 ژوئن, 2019 ساعت 5:39 ب.ظ | پاسخ

    تو کتاب نگارش ما هست ولی اینطور نیس اسمش اینه نویسنده هم اینه ولی این طور نیس متنش اصلا شباهتی نداره

  26. نوشته پریسا در 7 مارس, 2020 ساعت 1:19 ب.ظ | پاسخ

    داستان بسیار عالی پر از احساس واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم ..باآرزوی موفقیت برای نویسنده داستان

  27. نوشته شهاب در 23 ژوئن, 2020 ساعت 4:34 ب.ظ | پاسخ

    هزار آفرین

  28. نوشته زهرا در 15 اکتبر, 2020 ساعت 6:23 ب.ظ | پاسخ

    فوق العاده عمیق و احساسی.

  29. نوشته محمّدراد طهماسبی در 24 فوریه, 2023 ساعت 3:54 ب.ظ | پاسخ

    سلام بسیار زیبا،آموزنده و عالی بود

  30. نوشته محمّدراد طهماسبی در 24 فوریه, 2023 ساعت 3:54 ب.ظ | پاسخ

    سلام بسیار آموزنده و زیبابود

  31. نوشته Yas در 28 می, 2023 ساعت 12:24 ب.ظ | پاسخ

    وقتی از پشت کوه بیرون امدی، زیبا بودی.
    صورت سرخت توی دلم نشست. نگاهت کردم.نگاهم کردی. برق چشمانت مرا گرفت و هزار هزار ایینه درست شد.
    مهربانی‌ات گرمای خاصی داشت. قلب بلورینم را روشن تر کردی. تازه داشتم جان میگرفتم ک نگاهت را دزدیدی و پشت یک ابر قایم شدی.صدایت کردم،نشنیدی. ایینه شدم،ندیدی. از دوریت یخ زدم،نتابیدی.
    کلاغ هارا دنبالت فرستادم. اسمان، پر از قارقار کلاغ شد تا عشق مرا خبر دهند؛ اما تو از پرده ابر بیرون نیامدی.تنها یک جواب فرستادی:
    _نه تو نباید…!
    من کور وکر بودم. نمیدیدم و نمیشندم.
    انگار درعالم تنها یکی بود؛ تو.
    ابرها را واسطه کردم واسطه ها التماس کردند.کنار رفتند و تو ظاهر شدی. دلم گرم شد غصه هایم آب شد. محونگاهت شدم. پس از نیستی دوباره هست شدم و به شکل تو سراز خاک برداشتم و برای همیشه جاودان شدم.باور نداری، چشم بچرخان و بنگر! جهان سراسر گل افتاب گردان است.

  32. نوشته رضا موزونی در 25 اکتبر, 2023 ساعت 10:31 ب.ظ | پاسخ

    سلام .آره چند سالی هست این درس در کتاب نگارش آمده و برداشتی از این کتابه که به نظرم ضعیف تر از متن کتاب هست.با خود من در این مورد هماهنگی نشده بود.اما همینکه به اسم و نویسنده اشاره کردن باز هم خوبه و شایسته سپاس

  33. نوشته رضا موزونی در 25 اکتبر, 2023 ساعت 10:32 ب.ظ | پاسخ

    از اینکه این کتاب را دیدید و انعاس دادید سپاسمندم.با احترام رضا موزونی نویسنده کتاب

  34. نوشته مسعود کرمی در 20 ژانویه, 2024 ساعت 1:05 ق.ظ | پاسخ

    تقدیر و تشکر ویژه دادم از دکتر رضا موزونی .
    شکر خدا ما در دانشگاه فرهنگیان استان کرمانشاه سعادت شاگردی ایشان رو در واحد درسی ادبیات کودک و نوجوان داشتیم و ایشون یک روز همین داستان رو برامون خوند واقعا اون لحظه شوکه شدم که چرا در کودکی چنین داستان های نشنیده بودم

نوشتن دیدگاه

به دلیل استفاده کودکان تمام دیدگاه‌ها پیش از نمایش بازبینی میشوند.
آدرس ایمیل شما نمایش داده نمی‌شود. گزینه هایی که با * مشخص شده اند باید پر شوند.

*
*
این صفحه در مرورگرهای مدرن مانند Chrome، Firefox و Safari بهتر رویت میشود.