مرد دهقان

صبحها در گوش باغ
باد،هو هو می کند
برگها را از زمین
خوب جارو میکند

یک کلاغ پر سیاه
می پرد از روی بام
با صدای قار قار
می کند بر من سلام

باز هم از اشک ابر
باغ،خندان می شود
زیر بال مادرش
جوجه ،پنهان می شود

نغمه های یک خروس
باز می آید به گوش
مرد دهقان،بیل را
می گذارد روی دوش

باز،او خوشحال و شاد
می رود تا مزرعه
چون که دارد در دلش
حرفها با مزرعه

نگارنده: سید احمد میرزاده

نوشتن دیدگاه

به دلیل استفاده کودکان تمام دیدگاه‌ها پیش از نمایش بازبینی میشوند.
آدرس ایمیل شما نمایش داده نمی‌شود. گزینه هایی که با * مشخص شده اند باید پر شوند.

*
*
این صفحه در مرورگرهای مدرن مانند Chrome، Firefox و Safari بهتر رویت میشود.