گرگی در نیمه های شب
رفت آهسته به سوی گوسفندان
گوسفندان در خواب آرامی بودند
در پناهه شبان مهربان
ناگهان سگ گله بیدار شد
از وجود گرگی خبر دار شد
کرد واق و واق واق و واق واق و واق
تا که شبان شد از خواب پریشان
با ضربه چوب خود زد به گرگه
گرگه شد از کار خود پشیمان
گرگ و سگ گله
رده: سروده / ترانه